کد مطلب:315285 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

اعتراف به دزدی
مؤلف كتاب «قبس من كرامات سیدنا العباس قمر بنی هاشم علیه السلام» می نویسد:

پدرم كرامتی را از حاج مهدی قنبر كه یكی از افراد سرشناس مردم كربلا به شمار می آمد و روابط دوستانه ای با كلیددار حرم - كه آن روز مرحوم سید حسن آل ضیاءالدین ملقب به آقا حسن بود - داشت، گفت:

روزی در اتاق كلیددار حضرت عباس علیه السلام نشسته بودم. مردی باوقار و شخصیت وارد شد. بر حاضرین در مجلس سلام كرد و در كنار كلیددار حرم نشست و گفت وگوی مختصری میان آنها گذشت، آنگاه برخاست و رفت.

پس از زمانی برگشت و همراه او یك قالی قابل توجهی بود، آن را در اتاق كلیددار گذاشت و تحویل داد و رفت. پس از رفتن او سؤال نمودم چه شده؟

جواب داد: این مرد یكی از تجار شهر حله (یكی از شهرهای تجاری عراق) می باشد و جریانی بدین قرار دارد:

از مغازه ی او سه هزار دینار دزدی شد و این مبلغ در سال های 1950 میلادی مبلغ قابل توجهی بود. او برای خدا نذر نمود چنانچه دزد پیدا شود، یك تخته قالی قابل توجهی برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام اهدا كند كه در صحن مطهرش برای زایرین فرش شود.

پس از چند روزی از جریان دزدی و نذر نمودن، زنی به خانه آمد و گفت: من در ساعت های گذشته از شب مردی را درب مغازه دیدم كه مشغول باز كردن درب بود، اگر او را ببینم می شناسم و آماده ی شناسایی او هستم.

وی در ادامه سخن چنین گفت: تاجر از او خواست صبح بیاید مغازه (محل كار) تا كارگرانش را ببیند و هر كدام كه می شناسد، دزد بوده معرفی نماید.



[ صفحه 550]



صبح همان روز زن آمد، تظاهر نمود كه می خواهد از كسی سؤال نماید. هنگام وارد شدن به محل تجارت، كارگران را دید و هنگام ظهر آمد و گفت: شخص سارق همان كسی كه با تلفن مشغول صحبت بود.

عصر همان روز آمدم و آن شخص را خواستم و سخن را باز نمودم، او انكار نمود. من اصرار نمودم و به او امان دادم. آنگاه سكوت طولانی نمود و برخاست و اعتراف به دزدی نمود و از من خواست كه جریان را پنهان دارم.

من نیز وعده دادم كه كتمان خواهم كرد و چون نسبت خویشی با من داشت، پنهان نمودم. همراه او به منزلش رفتم و مبلغ را تحویلم داد و هم اكنون نذر خود را ادا نمودم. [1] .


[1] همان ص 76 تا 77.